کسي نفهميد در آن لحظات کوتاه بر مادران مجاهد چه گذشت؟ اين موضوع را کسي فهم ميکند که خود مادر بوده باشد؛ مادري که فرزندش را تا سرحد جنون دوست دارد. نه بهخاطر دلسرد بودن و بيعاطفگي، که اتفاقاً براي تکثير قلب خود و دوست داشتن بزرگ؛ براي نثار کردن عشقش به ديگران و عمومي کردن اين عشق، عشق کوچکش را ترک ميکند. آيا هرگز گلي را آب دادهايد تا احساس باغبان را از شکسته و چيدهشدنش -با دست تطاول- دريابيد؟ آيا وقتي تکهيي از جانتان را با منقاش جدا ميکنند، ميتوانيد ساکت بنشينيد؟!
مادران مجاهد بين عشق به ميهني شعلهور، و فرزندانشان، بسادگي انتخاب ميکنند: «ميهن و ديگر هيچ». آيا اين ساده است؟ يا براي نيل به آن بايد از کورههاي گدازان تصميم گذشت؟.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر